آنرا که غمت ز در درآید
آنرا که غمت ز در درآید
مقصود دو عالمش برآید
مقصود دو عالمش برآید
در پای تو هرکه کشته گردد
در پای تو هرکه کشته گردد
از کل زمانه بر سر آید
از کل زمانه بر سر آید
با رنج تو راحت دو عالم
با رنج تو راحت دو عالم
در چشم همی محقر آید
در چشم همی محقر آید
خود گر سخن از وصال گویی
خود گر سخن از وصال گویی
کان کیست که در برابر آید
کان کیست که در برابر آید
کس نیست که بر بساط عشقت
کس نیست که بر بساط عشقت
از صف نعال برتر آید
از صف نعال برتر آید
ماییم و سری و اندکی زر
ماییم و سری و اندکی زر
تا عشق ترا چه درخور آید
تا عشق ترا چه درخور آید
پس با همه دل بگفته کای مرد
پس با همه دل بگفته کای مرد
هرچه آید بر سر و زر آید
هرچه آید بر سر و زر آید
گر در همه عمر گویم ای وصل
گر در همه عمر گویم ای وصل
هجرانت ز بام و در درآید
هجرانت ز بام و در درآید
زان تا ز تو برنیایدم کام
زان تا ز تو برنیایدم کام
کار دو جهان به هم برآید
کار دو جهان به هم برآید
تسلیم کن انوری که این نقش
تسلیم کن انوری که این نقش
هربار به شکل دیگر آید
هربار به شکل دیگر آید